رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

مادرانه هایی برای نازنین دخترم رها

اولین جمله!

دیشب عزیزکم برای اولین بار جمله  گفت : " عی (علی) رفت"                                                                                همین... ولی " همین" برای من دنیاست. رها یه قدم دیگه جلو گذاشت. ...
30 بهمن 1392

زود ميگذره

ديروز عصر يه فرصت نيم ساعته پيدا كردم تا براي خودم باشم. توي اين فرصت براي خود بودنم اومدم سراغ وبلاگ رها! تمام مطالب رو خوندم و با ديدن تمام عكس ها برگشتم به همون لحظه اي كه عكس رو گرفته بودم. رهامو با همون سر بي مو و دهان بي دندون دوباره ديدم . چقدر زود گذشت. وقتي مطلب هاي مربوط به سينه خيز رفتن و چهاردست و پا رفتنش رو خوندم دلم سوخت. از اينكه الان ديگه رها بدو بدو ميكنه و ديگه انتظار لحظه به لحظه با يه دوربين stand by لازم ندارم براي ثبت يه لحظه ناب! و امروز بايد فقط از شيرين زبونيهات و شيرين كاريهات بنويسم كه يه روزي بتونم دوباره بهشون برگردم و بگم يادش بخير ... - وقتي از سر كار ميرم خونه و بغلش ميكنم تا چند دقيقه صورتشو مي چسبو...
26 بهمن 1392
1